از مزار بر می گردم مزار مجازی پدر یک دوست ؛ او که بر سنگ مزار پدرش چنین نوشته بود:
اینجا آرامگاه مردی است که من حاصل دست های پینه بسته او هستم
پناه دلتنگی هایم
پدرم.
مزار پدر دوستی که اصلا ندیدمش فقط گاهی ، هر چند وقت یک بار به کلبه ی اینترنتیش می رفتم و چند پستشو با هم می خوندم و لذت می بردم و در سکوتی رضایت بخش بر می گشتم .
اما امروز دیگه با سکوت برنگشتم هق هق گریه هام سکوتم را شکسته بود .
در آستانه ی ولادت تنها پدری که در طول عمرم می شناختم باید به دوستی که نمی شناسمش غم از دست رفتن پدرش ، تکیه گاهش را تسلیت بگم.
پی نوشت :
من نتونستم پست اصلی یعنی « اینجا ستاره ای خاموش شد » را لینک بدم ( آرشیو شده )شما اگه رفتید اون پستش را بخونید.